ببینید | مرگ پوتین نزدیک است

در فیلم منتشر شده توسط کرملین، رئیس جمهور ۶۹ ساله روسیه به محض اینکه برای جلسه می نشیند، گوشه میز را با دست راست خود می گیرد و قوز کرده تا لرزش‌هایش مخفی بماند.
ببینید | مرگ پوتین نزدیک است

سلامت ولادیمیر پوتین پس از انتشار ویدئویی که نشان می‌داد او در طول دیدار با وزیر دفاع روسیه، سرگئی شویگو، محکم میز را گرفته، دوباره زیر سوال رفت.در فیلم منتشر شده توسط کرملین، رئیس جمهور 69 ساله روسیه به محض اینکه برای جلسه می نشیند، گوشه میز را با دست راست خود می گیرد و قوز کرده تا لرزش‌هایش مخفی بماند.نشریه سان در این باره نوشت: پوتین به بیماری پارکینسون مبتلاست.

 این فیلم نشان می‌دهد که انگشت شست دست راست پوتین در حالی که به صحبت‌های وزیر دفاع خود گوش می‌دهد، مدام در حال حرکت است و گفته می‌شود که این بی‌قراری می‌تواند نشان دهنده این باشد که او تلاش می‌کرده یک لرزش معمولی از بیماری پارکینسون را پنهان کند.

دیگران چه می خوانند:

سر ریچارد دیرلاو - رئیس سابق MI6 - و پروفسور گویتیان پرینس - که قبلاً مشاور ناتو بود - ادعا کرده اند که پوتین نشانه‌هایی از اختلال پیشرونده سیستم عصبی را نشان داده است.

در این کلیپ، پوتین در حالی که به سخنان وزیر دفاع خود گوش می‌دهد - که بنا بر گزارش‌ها اخیراً در سن 66 سالگی دچار حمله قلبی شد، پاهایش را بالا و پایین می‌کند، بی‌قرار و پرتنش به نظر می‌رسد و چندین بار گلویش را صاف می‌کند . رئیس‌جمهور روسیه نیز کمی خمیده می‌نشیند و ستون فقراتش را صاف به پشتی صندلی فشار می‌دهد، برخلاف شویگو که به نظر می‌رسد صاف‌تر و بدون نیاز به هیچ تکیه‌گاهی نشسته است.

آندرس آسلوند، نویسنده و مشاور سابق روسیه و اوکراین، گفت که هر دو مرد به نظر از سلامت خوبی برخوردار نیستند.

شویگو ظاهرا  نظرات خود را برای پوتین از روی برگه می‌خواند، بد نشسته است عملکرد ضعیفی دارد که نشان می‌دهد شایعات حمله قلبی او محتمل است.

این اولین باری نیست که پوتین در طول یک جلسه  میز را گرفته است. روز پنجشنبه، او در حین ملاقات با نیکولای توکارف، رئیس ترانس نفت، یک شرکت خط لوله نفتی تحت کنترل روسیه، گوشه میز را گرفت.

به گزارش شبکه خبری تحقیقاتی روسی Proekt، پوتین بین سال‌های 2016 تا 2020 ، 35 بار توسط یک متخصص سرطان تیروئید و 59 بار توسط یک متخصص گوش، حلق و بینی ویزیت شده است. ظاهر پف کرده رهبر کرملین باعث شد تا فیونا هیل، کارشناس آمریکایی در امور روسیه، در ماه فوریه به پولیتیکو بگوید که پوتین ممکن است دوزهای بالایی از استروئیدها را برای کمردردی که از زمان سقوط از اسب در سال 2012 متحمل شده است مصرف کند.

مسکو بارها گزارش ها مبنی بر اینکه پوتین از بیماری شدید رنج می برد را رد کرده است. اوایل این ماه، دیمیتری پسکوف، سخنگوی کرملین، جراحی پوتین به دلیل سرطان تیروئید را رد کرد و گفت که وضعیت سلامتی رئیس جمهور "عالی" است و او با هیچ بیماری جدی تر از سرماخوردگی مواجه نشده است.

آیا با رفتن این مرد دنیا دگرگون می‌شود؟
آیا دیکتاتور و نظام دیکتاتوری، مردمی برده‌مآب را به‌ وجود می‌آورند یا اینکه مردمی برده‌مآب، دیکتاتور و نظام دیکتاتوری را پدید می‌آورند؟

آسو: میخائیل شیشکین از نویسندگان شهیر روسیه است که سه جایزه‌ی «بوکر روسی»، «کتاب پرفروش ملی روسی» و «کتاب بزرگ» را به دست آورده است. او در سوئیس زندگی می‌کند و آثارش به حدود 30 زبان ترجمه شده است. آنچه در ادامه می‌خوانید برگردان مقاله‌ای است که به زبان روسی منتشر شده است.

آیا با رفتن این مرد دنیا دگرگون می‌شود؟

شهرهای بمباران‌شده‌ی اوکراین و اجساد کودکان را در شبکه‌های تلویزیونیِ روسیه نمی‌بینید. جوانان شجاع روس که با جنگ مخالفت می‌کنند کتک می‌خورند و دستگیر می‌شوند، در حالی که اکثر مردم ساکت‌اند ــ نه اثری از تظاهرات انبوه است، نه خبری از اعتصاب. دردناک است که می‌بینم بسیاری از هموطنانم از جنگ علیه اوکراین حمایت می‌کنند: آنها حرف «زد» (z) را روی پنجره‌ی خانه‌ها و شیشه‌ی خودروهایشان نوشته‌اند.

این روزها تلویزیون روسیه مصاحبه‌ای با سرگئی بودروف، بازیگری پرطرفدار در روسیه، را به‌طور مکرر نشان می‌دهد. او می‌گوید: «در زمان جنگ، نمی‌توان از خودی‌ها بد گفت. حتی اگر مقصر باشند. حتی اگر کشورتان در زمان جنگ خطا کند، نباید از آن بدگویی کنید.» و این همان کاری است که مردم انجام می‌دهند، زیرا مایل‌اند که از «خودی‌ها» حمایت کنند حتی اگر آنها به اوکراینی‌ها شلیک کنند.

آنچه اکثر روس‌ها را از دنیای مدرن جدا می‌کند یک انقلاب است، مهم‌ترین انقلاب بشری: گذار از تفکر آبا‌واجدادی به تفکر فردی، گذار از تفوق امر و نهی جمعی به برتریِ وجدان و آگاهیِ فردی. مردم هزاران سال خود را وابسته به گروه می‌دانستند و کاملاً به رهبر گروه ــ رئیس قبیله، خان یا تزار ــ متکی بودند. گروه شما همیشه خوب، و غریبه‌ها همواره بد به شمار می‌رفتند. تنها چند صد سال است که به‌تدریج نظم اجتماعیِ انسانیِ اساساً متفاوتی پدید آمده، نظمی که در آن فرد، آزاد است. پیش‌شرط نگارش قانون‌اساسیِ آمریکا که با کلمات «ما مردم» آغاز می‌شود، پیدایش انسان نوینی بود، انسانی آگاه از کرامت انسانیِ خود.

این شکاف عظیم در تمدن هنوز پُر نشده است. این ماجرای میهن من است: تعداد کمی از هموطنانم آماده‌ی زندگی در جامعه‌ای دموکراتیک‌اند، اما اکثریت چشمگیری هنوز در برابر قدرت زانو می‌زنند و این سبک زندگیِ موروثی را می‌پذیرند.

**آیا با رفتن این مرد دنیا دگرگون می‌شود؟

اگر، طی نسل‌های متوالی، همه‌ی کسانی که مستقل می‌اندیشند، دیوانه خوانده شوند، به زندان بیفتند، به قتل برسند، و در بهترین حالت به مهاجرت وادار شوند، تنها سکوت و اطاعت از مسئولان رواج خواهد یافت. اما اگر این یگانه راهبرد بقای این مردم باشد آیا باز هم می‌توان آنها را سرزنش کرد؟ امروز آنهایی که ساکت نمی‌مانند سر از کجا درمی‌آورند؟ به زندان می‌افتند. یا باید پیش از آنکه خیلی دیر شود از کشور مهاجرت کنند.

پیش از این، دو تلاش برای ایجاد نظم اجتماعیِ دموکراتیک در روسیه ناکام مانده است. نخستین دموکراسی روسی، در سال 1917، فقط چند ماه دوام آورد. دومی، در دهه‌ی 1990، به‌زحمت چند سال عمر کرد. هر بار که کشورم می‌کوشد با تثبیت انتخابات، پارلمان و نظام جمهوری، جامعه‌ای دموکراتیک ایجاد کند، سر از یک امپراتوری تمامیت‌خواه درمی‌آورد. تاریخ روسیه آکنده از آسیب رساندن به خود است.

آیا دیکتاتور و نظام دیکتاتوری، مردمی برده‌مآب را به‌ وجود می‌آورند یا اینکه مردمی برده‌مآب، دیکتاتور و نظام دیکتاتوری را پدید می‌آورند؟ این همان داستان مرغ و تخم‌مرغ است. چطور می‌توان این دور باطل را از بین برد؟ چطور می‌توان روسیه‌ی جدیدی را بنا نهاد؟

پس از هیتلر، آلمان توانست از دورِ باطل دیکتاتوری خارج شود. آلمانی‌ها چیزهای زیادی درباره‌ی پرداختن به گذشته و پذیرفتن گناه آموختند، و توانستند جامعه‌ای دموکراتیک بسازند. اما نوزاییِ کشورشان مبتنی بر شکست نظامیِ تمام‌عیار بود. روسیه هم به این ساعت صفر نیاز دارد. بنا نهادن پایه و اساس دموکراسی در روسیه بدون پرداخت هزینه و پذیرش گناه ملی ناممکن است.

در روسیه نه استالین‌زدایی رخ داد و نه مسئولان حزب کمونیست در دادگاهی شبیه به دادگاه نورمبرگ محاکمه شدند. اکنون سرنوشت روسیه وابسته به پوتین‌زدایی است. درست همان‌طور که در سال 1945 اردوگاه‌های کار اجباری را به آلمانی‌های ]به‌اصطلاح[ «ناآگاه» نشان دادند، امروز هم باید شهرهای ویران‌ اوکراین و اجساد کودکان را به روس‌های ]به‌اصطلاح[ «ناآگاه» نشان دهند. ما روس‌ها باید شجاعانه و بی‌پرده به گناه خود اعتراف کنیم و عفو بطلبیم. هیچ راه دیگری به سوی آینده وجود ندارد. ویلی برانت، صدراعظم آلمان غربی که در زمان سلطه‌ی هیتلر از مخالفان فاشیسم بود، در برابر بنای یادبود قربانیان و قهرمانان گتوی ورشو ]به نشانه‌ی عذرخواهی از جنایت‌های رژیم نازی[ زانو زد. آیا روس‌ها در کی‌یف، خارکیف، پراگ، بوداپست، تفلیس و ویلنیوس زانو خواهند زد؟

آلمانی‌ها کوشیدند تا رفتار خود را توجیه کنند: بله، هیتلر تبهکاری دیوانه بود اما ما مردم آلمان ناآگاه، و مثل دیگر ملت‌ها قربانیِ رژیم نازی بودیم. اگر چنین چیزهایی بشنویم، تولد روسیه‌ی نوین ناممکن خواهد بود: بله، ]حالا[ معلوم شده که پوتین تبهکاری دیوانه بوده اما ما مردم گروگان بودیم، ما روس‌های معمولی چیزی نمی‌دانستیم، مطمئن بودیم که سربازانمان دارند اوکراینی‌ها را از چنگ نظامیان فاشیست آزاد می‌کنند، ما خودمان هم قربانی رژیم تبهکار پوتین هستیم. چنین سخنانی آغاز یک پوتین جدید خواهد بود.

گئورگ بوخنر، نویسنده‌ی آلمانی، در سال 1834 به عروسش نوشت: «چه چیزی در وجودِ ماست که ما را به دروغ‌گویی، قتل و دزدی وامی‌دارد؟» تنها این پرسش می‌تواند مهم‌ترین انقلاب بشری در روس‌ها را تسریع کند: درک و فهم اینکه خودتان مسئول‌اید، نه مقام‌های مافوق‌تان.

پس از جنگ، دنیا به بازسازیِ اوکراین کمک خواهد کرد. اما اقتصاد روسیه نابود خواهد شد. سقوط امپراتوری با قدرتِ تمام ادامه خواهد یافت. مسکو دیگر نخواهد توانست که به چچن پول سرازیر کند، چچنی‌ها به دنبال استقلال خواهند رفت، و دیگر مناطق و جمهوری‌ها نیز همین راه را پی خواهند گرفت. فدراسیون روسیه فرو خواهد پاشید. اما نیروی گریز از مرکزِ جمهوری‌ها و مناطق در آخرین امپراتوری دنیا می‌تواند نه تنها مخرب بلکه پالاینده و سازنده باشد. روس‌ها باید بیاموزند که بپذیرند که روسی می‌تواند زبان رسمیِ چند کشور باشد. امپراتوری را باید مثل توموری بدخیم از افکار و اذهان زدود. تنها در این صورت است که کشورهای جدید می‌توانند دست به اصلاحات بزنند.

ناتو یا اوکراینی‌ها نمی‌توانند روسیه را پوتین‌زدایی کنند. ما روس‌ها خودمان باید کشورمان را پاک‌سازی کنیم. آیا برای این کار آمادگی داریم؟ آیا در سرزمین‌هایی که از مسکو اعلان استقلال می‌کنند حکومت‌هایی واقعاً دموکراتیک ایجاد خواهد شد؟

یوگسلاوی نشان داد که در کشوری چندملیتی ممکن است که به‌سرعت منازعات خونین و پاک‌سازیِ قومی به راه بیفتد. فوران نفرتِ متقابل و تشدید خشونت، کشورمان را چند قرن عقب خواهد برد. موجی از پناهجویان به دنیا سرازیر خواهد شد. هرج و مرج سرزمین پهناوری را تهدید خواهد کرد که رژیم غارتگر پوتین ساختار دموکراتیک جامعه را در نظر اهالی‌اش کاملاً بی‌اعتبار کرده است. در نتیجه، مردم دوباره تنها راه نجات را توسل به «رهبر قدرتمند»ی خواهند دانست که وعده‌ی نظم و ثبات می‌دهد. چنین رهبری به‌سرعت پیدا خواهد شد، و روسیه دوباره به خود آسیب خواهد رساند. و چه کسی اهمیت می‌دهد که پوتین جدید به چه نامی خوانده خواهد شد؟ غرب بی‌درنگ از «دیکتاتوری» جدیدی حمایت خواهد کرد که مدعی برقراریِ «نظم» است و به دنیا وعده می‌دهد که خطر انبوهی از تسلیحات هسته‌ایِ قدیمی را مهار خواهد کرد.

جلوگیری از وقوع چنین اتفاقی مستلزم اقدام مشترک همه‌ی کسانی است که خود را روس می‌دانند و از گذشته، حال و آینده‌ی روسیه‌ی کنونی خسته شده‌اند. باید میل مشترکی نسبت به گسست از گذشته‌ی پوتینی وجود داشته باشد. اما آیا دموکراسی بدون وجود تعدادی کافی از شهروندان آگاه، و بدون جامعه‌ی مدنیِ بالغ می‌تواند خود را تثبیت کند؟ دلم می‌خواهد باور کنم که در شهرهای بزرگِ روسیه کشور جدیدی در حال پیدایش است که هنوز در پسِ سرکوب‌ها از دیده‌ پنهان است. کسی چه می‌داند؟ «روسیه‌ی زیبای آینده» (شعار الکسی ناوالنی) باید با انتخاباتِ آزاد آغاز شود.

اما چه کسی، و بر اساس چه قوانینی، چنین انتخاباتی را برگزار خواهد کرد؟ همان ده‌ها هزار معلم وحشت‌زده‌ای که در تقلب در انتخابات پوتینیِ کشور دست داشتند؟ و آیا می‌توان مطمئن بود که در انتخابات واقعاً آزادِ روسیه اعضای اپوزیسیون دموکراتیک، که اکنون «خائن به کشور» خوانده می‌شوند، پیروز خواهند شد، و نه به‌اصطلاح «وطن‌پرستانی» که با به‌اصطلاح «فاشیست‌های اوکراینی» جنگیده‌اند؟ مردمی را که به تزاری خیرخواه دل بسته‌اند نمی‌توان یک‌شبه به رأی‌دهندگانی مسئولیت‌پذیر تبدیل کرد. و چه کسی اصلاحات دموکراتیک را انجام خواهد داد؟ تأسیس حکومت جدید را نباید به مسئولان فاسد و تبهکار رژیم پوتین واگذار کرد. همه‌ی مسئولان این رژیم به فساد و تبهکاری آلوده‌اند.

دنیا خواهان برگزاریِ «دادگاه نورمبرگ روسی» است. اما چه کسی در روسیه این اقدامات حقوقی را سازمان‌دهی خواهد کرد؟ چه کسی این بازنگریِ مهمِ گذشته را انجام خواهد داد؟ چه کسی جنایت‌ها را افشا و مجرمان را مجازات خواهد کرد؟ خودِ مجرمان؟ می‌توان پوتین را عزل کرد و فرد دیگری را به جای او نشاند اما چطور می‌توان ناگهان میلیون‌ها مسئول فاسد، مأمور پولکیِ پلیس و قاضیِ فرمانبردار را جایگزین کرد؟

نوزاییِ روسیه طولانی و دردناک خواهد بود. و تازه این تحریم‌ها، فقر و طرد بین‌المللی بدترین چیزی نیست که پیش روی ماست. فقدان نوزاییِ درونیِ روس‌ها هولناک‌تر است. پوتین نشانه‌ی بیماری است، نه خودِ بیماری.

ببینید | مرگ پوتین نزدیک است

اخبار وبگردی:

آیا این خبر مفید بود؟